اگر سابقه خوبی در زمینه نویسندگی داشته باشید صحبتهای زیادی را پیرامون درگیری و نقش آن در داستان سرایی شنیدهاید. درگیری در هر شکلی که باشد تنش ایجاد میکند و موقعیتهایی را برای رشد و تکامل کاراکترها در طول قوس کاراکتریشان بوجود میآورد. اما بیشتر درگیریهای جذاب از نوع درگیریهای بیرونی نیستند. بلکه از درون کاراکتر سرچشمه میگیرند.
خواستههای رقابتی، دوراهیهای اخلاقی، مشکلات روانی، عدم امنیت، سردرگمی و تردید به خود – درگیریهای درونی کاراکتر را تسخیر میکنند زیرا نه تنها بر روی دیدگاه او نسبت به خودش تاثیر میگذارند بلکه آینده او و اطرافیانش را نیز تغییر میدهند. درگیری درونی برای کمک به کاراکترها برای شناخت عادتهایی که مانع پیشرفتشان میشود حیاتی است. اما نحوه آشکار سازی این درگیری به خواننده به همان اندازه مهم است. همه چیز در درون کاراکتر اتفاق میافتد – بنابراین باید با ظرافت عمل کنیم. اطلاعات باید به شکل طبیعی از طریق مفهوم داستان منتقل شود.
نشانگرهای درونی
اگر از زاویه دیدی مینویسید که میتوانید از طریق آن افکار کاراکتر را فاش کنید، جلب کردن توجه خواننده به چالشهای درونی ساده تر است. کافی است موارد زیر را نشان دهید:
افکار افراطی
لازم نیست زمان زیادی را درون افکار او سپری کنید زیرا درون نگری بیش از حد از سرعت داستان کم میکند و علاقه خواننده را از بین میبرد. اما کاراکتر باید مساله پیش رو را از زوایای مختلفی نگه کند.
گوشه گیری
کاراکترها نیز مانند ما به دنبال کنترل و قطعیت هستند بنابراین اگر ندانند چه کاری باید انجام دهند باعث میشود احساس ناتوانی، ترس و عدم امنیت کنند. یادآوری مداوم مشکل غیرقابل حل آنها از نظر احساسی دردناک است و منجر به فرار آنها میشود. یک روش برای انجام این کار آن است که آنها را وادار کنیم تا با غرق کردن خود در کار، حواس خود را پرت کنند. ممکن است در زمینه گوشه گیری یک گام فراتر رفته و همه چیز را انکار کنند . این عمل ناکامی آنها را در اتفاقات درونی و بیرونی نشان میدهد .
عدم تصمیم گیری
وقتی کاراکترها نمیدانند چه کاری باید انجام دهند باید گزینههایشان را در نظر بگیرند. سناریوهای مختلفی را در برابر کاراکتر قرار دهید، مزایا و معایب هر تصمیم را بسنجید و آنها را بین گزینههای مختلف معلق نگه دارید
نشانگرهای بیرونی
اگر در نشان دادن عمق درگیریهای درونی کاراکتر مشکل دارید ممکن است به آن دلیل باشد که آنها کاراکتری نیستند که از زاویه دید آنها داستان را تعریف میکنید . شما با نشان دادن نشانههای درگیری بیرونی میتوانید اتفاقات درونی او را نشان دهید.
جبران مفرط
کاراکتر از ناتوانی خود در امر تصمیم گیری خوشحال نیست. اگر غرور اودرگیر شود ممکن است این ناتوانی را با زورگویی کردن به دیگران جبران کند. کنترل کردن دیگران احساس بهتری در مورد عدم توانایی آنها برای کنترل زندگی خودشان میدهد. اگر این ناتوانی شدت بگیرد ممکن است کاراکتر اصلا در زندگی خود تصمیمی را اتخاذ نکند.
حواس پرتی
مغز انسان در یک زمان نمیتواند بر موضوعات مختلفی متمرکز باشد. کاراکتری که سناریوی مشکل داری را در پیش رو دارد وقتی زیادی برای فکر کردن به موضوعات دیگر ندارد. در نتیجه بازدهی او در کار یا مدرسه پایین میآید. ممکن است دچار فراموشی شود. مسئولیتهایش را نصفه نیمه رها میکند . این نشانهها خبر از بی نظمی درونی دارد.
اشتباهات
کاراکتری که تحت فشار باشد نمیتواند تصمیم درستی بگیرد. چنین اشتباهاتی او را به دردسر میاندازد. در این صورت کاراکترهای دیگر متوجه میشوند که یک جای کار درست نیست.
نوسانات احساسی
مشکلی که راه حلی برای آن نداشته باشیم آرامش، خواب و نشاط ما را میگیرد. این شرایط برای کوتاه مدت طبیعی است. اما وقتی مدت زیادی ادامه مییابد، یکی از اولین نشانههای آن عدم ثبات احساسی است. چنین کاراکتری با خشونت با دیگران برخورد میکند. کاراکتر دیگری دائما گریه میکند و فکر میکند با هر اتفاق کوچکی دنیا به آخر رسیده است. واکنشهای کاراکتر شما به شخصیت و محدوده طبیعی احساسی او بستگی دارد. ببینید کدام پاسخ احساسی منطقی تر به نظر میرسد تا تصویر بهتری از کاراکتر خود ترسیم کنید. چالش درونی کاراکتر را با تمرکز بر روی نشانههای عینی درگیری نشان دهید. مهمتر از آن کاراکترتان را بشناسید تا بتوانید نحوه واکنش آنها را پیش بینی کنید.