ایدههای داستانی در همه جا به وفور یافت میشوند. اگر از یک کارگزار ادبی، ناشر، ویراستار و تهیه کننده فیلم نیز بپرسید همین جواب را به شما میدهد. درست است. هر کسی یکی دو ایده داستانی در ذهنش دارد. حتی شما .
پیدا کردن ایده، ساده ترین بخش رمان نویسی است.
دومین بخش ساده، شروع کردن رمان است. چه چیزی مانع از آن میشود که نوشتن رمان خود را آغاز کنید؟ ترس. ترس از چه؟ ترس از دو عامل:
- به یاد آوردن علت نوشتن رمان در وهله اول
- نوشتن پایانی که منطبق با ایده بزرگی باشد که در سر میپروانید.
برای همین است که ناشران قبل از آنکه کل متن پیش نویس داستان را بخوانند با رمان نویس قرارداد نمیبندند.
ممکن است ایده خوبی برای نوشتن یک رمان داشته باشید . اما تا زمانی که ثابت نکنید میتوانید پایان خوبی برای آن بنویسید ناشران حرف شما را باور نمیکنند.
چگونه در سه گام پایانی جذاب برای داستان خود بنویسیم.
- پایان داستان را در کل مسیر به خاطر داشته باشید
- هیچ چیز نمیتواند پایان داستان شما را دنبال کند
- قهرمان خود را فراموش نکنید
پایان داستان را در کل مسیر به خاطر داشته باشید
بی جهت به خودتان امید ندهید که وقتی به پایان داستان برسید داستان خودش تمام میشود. وقتی شروع به نوشتن داستان میکنید باید انتهای آن را از قبل برای خودتان مشخص کنید. اینکه چطور انتظار دارید داستانتان تمام شود باید در هر صحنه و هر فصل شما دیده شود. ممکن است پایان داستان شما تغییر کند، تکامل یابد و رشد کند و کاراکترهایتان قوسهای اجتناب ناپذیری را تجربه کنند اما هیچ گاه آن را به شانس واگذار نکنید. و اگر به انتهای داستان نزدیک شدید و نگران بودید که چیزی را از قلم انداختهاید، عجله نکنید. چند روز صبر کنید حتی اگر لازم است چند هفته صبر کنید. همهی نوشتههای خود را از نو بخوانید . پیاده روی بروید. روی نوشته خود فکر کنید. یادداشت برداری کنید. اجازه دهید ذهن ناخودآگاهتان روی آن کار کند. بازی چه میشد اگر بازی کنید. اگر لازم است به شکل غیرمتعارف بنویسید. پایانی فراموش نشدنی بنویسید
هیچ چیز نمیتواند پایان داستان شما را دنبال کند
بسیاری از نویسندگان مبتدی تصور میکنند اگر همه چیز را مبهم نشان دهند نوشته جذابی دارند یا میخواهند موضوعی بسیار مهم را برای بخش پایانی نگه دارند. از این اشتباه جلوگیری کنید. خوانندگان امروزی با فیلمهایی بزرگ شدهاند که ابتدا، میانه و پایان داشتهاند. آنها انتظار دارند پایان داستان، وظیفه خود را به خوبی انجام دهد. آنها دوست ندارند وقتی داستان شما تمام میشود به یکدیگر نگاه کنند و از خودشان بپرسند: همین؟ واقعا؟ حالا باید فکر کنیم آخرش چه اتفاقی میافته !
دنیایی داستانی برای خوانندگان خود خلق کنید و تجربهای رضایت بخش برایشان فراهم آورید. آنها وقت و پول خود را سرمایه گذاری کردهاند و باید داستانی بخوانند که شروع، میانه و پایان داشته باشد. این بدان معنا نیست که هر پایانی لزوما باید خوش باشد . اما خواننده باید بداند چه اتفاقی افتاده است، به سوالاتش پاسخ داده شود، و پازلها حل شوند . به همان شکلی که تصمیم میگیرید چه زمانی وارد یک صحنه شده و از آن خارج شوید، با دقت زمان خروج خود را از رمانتان تعیین کنید.
قهرمان خود را فراموش نکنید
ممکن است این موضوع واضح به نظر برسد . کاراکتر اصلی شما باید در انتهای داستان در مرکز صحنه باشد. هر چیزی که او در طول داستان آموخته که نتیجه تلاشش برای حل مشکلاتی بوده که شما بر سر راهش قرار دادهاید، حالا او را تبدیل به فردی با تجربه کرده است. شاید تا بدین جای داستان فردی ضعیف و شکست خورده باشد. اما این قوس کاراکتری باید کامل شود. او باید دست به عمل بزند نه اینکه عمل او صرفا توسط راوی تعریف شود. مشکل او با معجزه حل نمیشود چرا که او خود باید دست به کار شود. همین عامل است که باعث میشود خواننده به شکل احساسی واکنش نشان دهد و اگر وقتی داستان را مینویسید خودتان تحت تاثیر قرار بگیرید، خوانندگان شما خیلی بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرند.