جان اشتاینبک یا جان استاینبک نویسندهای آمریکایی است که بیشتر به خاطر آثاری همچون خوشههای خشم و موشها و آدمها معروف است. وی از پیروان ادبیات ناتورالیستی است که در سال ۱۹۶۲ نیز نائل به دریافت نوبل ادبیات شد. مضمون کتابهای جان اشتاینبک عموما تقدیر و بیعدالتی است. در ادامه نقل قولهایی از جان اشتاینبک را میخوانیم.
- یك گلف باز نمیتواند در كار خود كامیاب شود، مگر اینكه، ضربه زدن به یك توپ كوچك را برای خود، مهمترین چیز دنیا بداند.
- اگر شاهراه زندگی، تنها دو راه بنیادی داشته باشد و میبایست تنها یكی از آنها را برگزید، چه كسی میتواند ادعا كند كه كدام یك بهتر است؟
- از هر رویدادی كه رخ میدهد، باید درسی گرفت.
- آدم نمیتواند همه چیز را با هم داشته باشد.
- آدمی تنها زمانی میكوشد چیزی را ثابت كند كه نسبت به آن چیز آسوده نباشد.
- هر انسانی، برای خود بهایی دارد، ولی بهای نویسنده – نویسندهای راستین – را به سادگی نمیتوان روشن كرد و كمابیش، نمیتوانید به این بها تحقق ببخشید.
- نخستین آرزوی یك نویسنده این است كه بگذارد كسی كتابش را بخواند.
- یك كتاب، مثل یك انسان است: باهوش و كودن، دلیر و ترسو، زیبا و زشت.
- به یك خرده گیر اگر رو بدهی، خودش را دانای روزگار میداند.
- وظیفهی نویسنده این است كه تعالی ببخشد، بگستراند و نیرو بخشد.
- نویسندگانِ نادرستی هم هستند كه برای مدتی كوتاه، كارشان را از پیش میبرند، ولی نه برای مدتی دراز، نه برای مدتی دراز.
- من به این نتیجه رسیدهام كه گاهی گزینش یك شخص برگزیده به گونهی مخاطب، بسیار كارساز است؛ شخصی حقیقی كه او را میشناسی، یا شخصی فرضی؛ باید برای آنها بنویسی.
- كسی كه داستانی مینویسد، ناچار است بهترین دانستنیها و بهترین احساسات خود را در آن بگنجاند.
- نویسنده در فضایی از بیم و ارج نهادن به واژه زندگی میكند، زیرا واژهها میتوانند ستمگر یا مهربان باشند و نیز میتوانند درست در برابر چشمان شما، معانی را دگرگون كنند.
- در زندگی، مواردی هست كه حتی از دوستان آدم هم كاری ساخته نیست.
- انسان در دنیا تنها است و در میان همنوعان خود، تنها است و چشم داشتِ هیچ گونه آسایش و دلداری از هیچ جا ندارد.
- ادبیات به دیرینگی گفتار است. ادبیات از دل نیاز بشری به آن سرچشمه گرفته و هیچ تغییری نیافته است، جز این كه نیاز بشر به آن بیشتر شده است.
- نویسندهای كه به كمال انسان، باور پابرجا نداشته باشد، نه احساس بخشش و پایبندی به ادبیات دارد و نه هرگز عضو خانوادهی ادبیات است.
- نویسنده، وظیفه دارد، گنجایش پذیرفته شدهی انسان را برای شكوه و بزرگی روح و روان نشان دهد و آن را بستاید.
- گاهی برخلاف شكست و نابودیِ كمابیش قطعی، باید نابخرد و بزدل باشیم كه در آستانهی بزرگترین پیروزی نهفتهمان، میدان را ترك كنیم.
- انسان به بودن در هر جایی عادت میكند و دیگر برایش سخت است كه از آنجا برود. نحوه فكر كردنش هم بعد از مدتی عادت میشود و عوض كردنش سخت است.
- بزرگترین امید آن است كه امید را به قصد كشت، كتك بزنیم.
- اگر شاهراه زندگی، تنها دو راه بنیادی داشته باشد و میبایست تنها یکی از آنها را برگزید، چه کسی میتواند ادعا کند که کدام یک بهتر است؟
- ایدهها مثل خرگوش میمانند. یک جفت گیرت میآید و یاد میگیری چطور آنها را کنترل کنی، و خیلی زود دوازده تا از آنها را داری.
- اگر در دردسر، رنجش یا نیاز هستی، سراغ مردم فقیر برو. آنها تنها افرادی هستند که کمکت خواهند کرد… تنها افراد.
- در تنهایی کامل، نویسنده سعی میکند موضوعات غیر قابل توضیح را توضیح دهد.
- قدرت باعث فساد نمیشود. ترس فساد ایجاد میکند… شاید ترسِ از دست دادن قدرت.