توضیحات
دربارهی کتاب یادداشت های زیرزمین و شب های روشن
مترجم فرانسوی بهویژه این دو داستان را با هم آورده و آنها را به دو شیار عمیق و ناهموار در جادۀ زندگی داستایفسکی تشبیه کرده است، دو شیاری که در عین متضاد بودن، نقششان یکی است و هر دو به یکجا ختم میشوند. نویسنده در «شبهای روشن» امید را در دل خواننده میپروراند، آنهم با شخصیتی منزوی و تنها که هیچ دوستیای با کسی ندارد. اما این امید به مویی بند است و خواننده در حالت تعلیق زمانی که گمان میکند گل امید میرود که شکوفا شود، رشته پاره میشود و جز یاس و نومیدی چیزی برایش باقی نمیماند.
مانند خیلی از داستانهای داستایفسکی، شبهای روشن داستان یک راوی اول شخص بینام و نشان است که در شهر زندگی میکند و از تنهایی و این که توانایی متوقف کردن افکار خود را ندارد، رنج میبرد. این شخصیت نمونهٔ اولیهٔ یک خیال باف دائمیست. او در ذهن خود زندگی میکند، در حالی که خیال میکند پیرمردی که همیشه از کنارش رد میشود اما هرگز حرف نمیزند یا خانهها، دوستان او هستند. این داستان به شش بخش تقسیم میشود.
در «یادداشتهای زیرزمین» که بسیاری از داستایفسکی شناسان آن را کلید درک همۀ آثارش میدانند، نویسنده یعنی راوی دیگر جوان نیست، چهل ساله است، آنقدر بلاها سرش آمده که آدم تعجب میکند چهگونه دوام آورده و زنده مانده است…
داستایفسکی کتاب «شبهای روشن» را در سال ۱۸۴۷ نوشت، یعنی در بیستوشش سالگی، زمانی که هر جوانی بنا به مقتضیات سنیاش در عالم رویاها و خیالپردازیها بهسر میبرد و کتاب «یادداشتهای زیرزمین» را در سال ۱۸۶۴، یعنی در سن پختگی و پس از سرد و گرم چشیدنهای بسیار، بهویژه بعد از آن همه بلایی که سرش آمد: بیماری، تهیدستی، زندان، تبعید و خیلی دردسرها و مشکلهای دیگر.
از این آثار داستایفسکی اقتباسهای سینمایی نیز شدهاست.
دربارهی نویسنده
فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، متولد ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در روسیه و درگذشته در ۹ فوریه ی ۱۸۸۱ است. از ویژگیهای برتر نوشتههای وی میتوان به روانکاوی و بررسی جنبههای روحی روانی شخصیتهای داستان اشاره کرد. او در ابتدا کارش را با ترجمه آغاز کرد و سپس برای خلق آثار خود دست به قلم شد. سبک داستایوفسکی نیز سورئالیسم است.