کودک نوپا کودکی است که هنوز به شکل یک انسان کامل در نیامده است. و نویسنده بد نویسندهای است که هنوز به تکامل و رشد لازم نرسیده است. در زیر به دوازده خصیصه مشترک بین کودکان دوساله و نویسندگان بی تجربه اشاره میکنیم
- هر دو به شدت خود محور هستند
کودک نوپا: من همین الان بستنی میخواهم ( در حالی که اهالی خانه را ساعت ۶ صبح بیدار میکند )
نویسنده بد: من برای خودم مینویسم نه برای خوانندگانم. برای من سرگرم کردن آنها ارزشی ندارد.
- کودکان نوپا و نویسندگان بد جهان بینی محدودی دارند
کودک نوپا: من اونو نمیخوام. من هیچی نمیخوام
نویسنده بد: به نظر من همه با نظر و تجربیات من موافقند. وقتی مینویسم به فرهنگها یا دیدگاههای دیگر بها نمیدهم. اگر خوانندگان نوشته مرا دوست ندارند مجبور نیستند آن را بخوانند.
- خواستار ارضای فوری نیازهای خود هستند
کودک نوپا: من میخوام برای شنا برم پارک آبی ( البته در وسط زمستان )
نویسنده بد: من با اینکه به تازگی از دانشکده خبرنگاری فارغ التحصیل شدم یک دست- نوشته کامل بدون نیاز به ویرایش، یک قرارداد چاپ شش رقمی برای اولین رمان و سطر اول مجله نیویورک تایمز را میخواهم . کار نیکو کردن از پر کردن است؟ شوخی بی مزهای است.
- هیچ کدام تحمل انتقاد سازنده را ندارند
کودک نوپا: به محض آنکه میشنود لباس پوشیدن بدنش را گرم میکند، جیغ میزند و لخت در سرتاسر خانه میدود.
نویسنده بد: چیزی به اسم انتقاد سازنده وجود ندارد. آنها فقط مشتی افراد بدخواه هستند .
- کودکان و نویسندگان بد خرابکاری میکنند و انتظار دارند دیگران آن را تمیز کنند
کودک نوپا: ( از قصد چکمههای پر از شن و ماسهاش را در ماشین خالی میکند ) مامان، توی ماشین ماسه ریخته. بریزش بیرون!
نویسنده بد: ( نسخه پر از غلط خود را روی میز ویراستار میگذارند ) . ویراستارم آن را ویرایش میکند. لازم نیست نوشتهام کامل باشد.
- در هر سنی که باشند حرف گوش نمیدهند
کودک نوپا: در حالی که پدرش از او میخواهد دستشویی برود با نهایت توان فریاد میزند: ولم کنین
نویسنده بد: من هنرمندم. آنها مرا درک نمیکنند . من هر کاری بخوام انجام میدم
- به سرعت از کوره در میروند
کودک نوپا: گفتم اون رادیو رو میخوام نه این رادیو رو. اه
نویسنده بد: زندگیم تمومه! من یه بازندهام ( بعد از دریافت انتقادهای منفی یا کامنتهای آنلاین یا نامه ردی )
- نویسندگان بی تجربه و کودکان نوپا به خواستههای خود دقت نمیکنند
کودک نوپا: من ماهی قرمز میخوام. نه ماهی قرمز نمیخوام. از اینجا ببرش!
نویسنده بد: چی میشد اگه وقت بیشتری برای نوشتن، انجام کارهای فریلنسری و فالورهای بیشتری در شبکههای اجتماعی داشتم . اوه نه من سرم خیلی شلوغه. کاشکی کارهای کمتری داشتم.
- تمرکز؟ کدام تمرکز؟
کودک نوپا: مامان من گشنمه. پتوم کجاست؟
نویسنده بد: من تنها زمانی که از جایی الهام بگیرم مینویسم. از یک پروژه به پروژه دیگر میروم. لازم نیست کاری رو تمام کنم. حالا سر فرصت.
- هر دو در برابر تغییر مقاومند
کودک نوپا: پدر به کودک: یه رنگ دیگه از مداد شمعی میخوای؟ نهههههههههههههه. من فقط مداد شمعی آبیم رو میخوام
نویسنده بد: هر کسی که گفته « تغییر خوبه » توهم زده. من با تغییر مخالفم. تکنولوژی جدید، مشتریها، سبک نویسندگی، دستورالعملهای ویرایشی، هر چه که باشد: با نهایت توان با آن مبارزه میکنم.
- هیچ کدام کارهایی که باید انجام دهند را انجام نمیدهند
کودک نوپا: بعد از اینکه از او میخواهی لباس بپوشید لباسها را روی پلهها پرت میکند
نویسنده بد: چه میشه بعضی وقتها ضرب الاجلها رو رد کنم، به ایمیلها توجهی نکنم و کارم را تمام نکنم.؟ هیچ کس متوجه نمیشود .
هیچ گاه تشکر نمیکنند
کودک نوپا: هیچ گاه از پدر و مادرش تشکر نمیکند
نویسنده بد: خب یه کم در مسیر نویسندگیام کمک گرفتم. اما مربیان من لازم نیست از این موضوع چیزی بدونن. مگه نه؟ اونا برای همین کارها پول میگیرند .