مرگ مانند زندگی واقعی در داستانها رایج است. سربازان به میدان جنگ میروند. عشاق بیمار و پیر میشوند. تصادف عواقب دردناکی دارد و قاتلین در تاریکی منتظر قربانی میمانند. مرگ در بسیاری از موارد ابزار روایی قدرتمندی است اما هر چه قدرت بیشتری در اختیارتان بگذارد مسئولیتتان نیز بیشتر میشود. با آنکه مرگ کاراکتری که به شکل خوب نگارش شده باشد رابطه عاطفی خواننده را با داستان بیشتر میکند، کشتن کاراکتر به شکلی غیرواقعی آنها را از داستان زده میکند. هر جنبه از داستان شما باید هدف روایی مشخصی داشته باشد و مرگ کاراکترها نیز از این قاعده مستثنی نیست. شوکه کردن خوانندگان با مرگ یکی از کاراکترها باعث دور شدن آنها از داستان میشود. با توجه به مطالب گفته شده مرگ کاراکتر چه اهدافی را میتواند تامین کند؟ در زیر به برخی از این دلایل نگاهی میاندازیم.
- مرگ باعث ارائه سابقه شخصیت میشود
سابقه شخصیتی، اطلاعات پیش زمینهای است که به خواننده کمک میکند درک بهتری از کاراکتر یا درگیری داشته باشید. نویسندگان اغلب برای غرق کردن خواننده در داستان و ارائه سوابق شخصیتی از تکنیک « نشان بده، تعریف نکن» استفاده میکنند. مردن کاراکتر نیز میتواند این هدف را تامین کند. از آنجایی که دارید برای سریعتر رسیدن به یک هدف، کاراکتر را قربانی میکنید آن را از بین کاراکترهای فرعی انتخاب کنید.
- مرگ میتواند تنش داستان را بالا ببرد
در مواجه با خطر، مرگ یکی از کاراکترهای ثانویه میتواند تنش داستان را بالا برده و خواننده را جذب داستان کند. مثلا وقتی یک بیماری مرگبار در روستایی شایع میشود خوانندگان وقتی خراشی به دست قهرمان میخورد، نگران میشوند. این همان تنشی است که آنها در زمان رودررو شدن قهرمان بی اطلاع داستان با شرور بی وجدان داستان احساس میکنند.
- مرگ به عنوان یک ابزار داستانی عمل میکند
ابزار داستانی هر نوع کاتالیزوری است که داستان را به جلو میبرد. با توجه به آنکه مرگ، اغلب تنش را در داستان بالا میبرد و یک واکنش عاطفی قدرتمند را برمی انگیزد، معمولا نویسندگان از مرگ کاراکترها به عنوان ابزار ادبی برای تحریک قهرمان داستان به عمل کردن استفاده میکنند. با آنکه استفاده کردن از مرگ به عنوان یک ابزار داستانی ایرادی ندارد، در نظر داشته باشید که چگونه کشتن یک کاراکتر برای انگیزه دادن به کاراکتر بعدی ممکن است مشکل ساز شود.
- مرگ میتواند مضمون داستان را نشان دهد
مضمون، عنوانی است که داستان به آن میپردازد، در حالیکه یک عبارت موضوعی پیامی درباره مضمون است که خوانندگان میتوانند آن را از حوادث داستان استنباط کنند. ماهیت مرگ یک کاراکتر به شدت گویای مضمون داستان است.
- مرگ میتواند قوس کاراکتری ایجاد کند
استفاده از مرگ به عنوان نتیجه سفر درونی یک کاراکتر یکی از تاثیرگذارترین شیوههای کشتن اوست. معمولا نویسندگان به سه شیوه از مرگ به عنوان شکلی از به نتیجه رساندن قوس کاراکتری استفاده میکنند.
در قوسهای کاراکتری مثبت معمولا مرگ به عنوان عملی فداکارانه نشان داده میشود. قهرمان داستان برای اثبات عدم خودخواهی خود مرگ را در آغوش میکشد.
در قوسهای کاراکتر خنثی، مرگ به عنوان تحقق نهایی حقیقتی عمل میکند که کاراکتر در صدد حفظ و نگهداری آن است.
در قوسهای کاراکتری منفی، مرگ معمولا نتیجه اشتباهات مرگبار کاراکتر است.
این پنج هدف روایی لزوما نباید انحصاری باشند. هر چه شما دلیل محکم تری برای کشتن یک کاراکتر داشته باشید، مرگ او از نظر احساسی تاثیرگذارتر خواهد بود. این نکته بخصوص در زمان کشتن کاراکترهای اصلی مهم است.
برای آنکه مطمئن شوید مرگ کاراکتر، خواننده را تحت تاثیر قرار میدهد، به یاد داشته باشید که اعمال و رویدادها عواقبی دارند. غم و درد، ضربه روحی، و تغییر شرایطی که در اثر مرگ اتفاق میافتد توانایی تغییر کاراکترها را دارد و این قدرت را نباید نادیده گرفت. از مرگ به عنوان یک ابزار روایی قدرتمند استفاده کنید و نه فقط به عنوان منبعی برای صحنههای نمایشی.