تلفن: 66495713 - 66491588 - 66469184
ایده‌های داستانی درباره تصمیمات سخت

ایده‌های داستانی درباره تصمیمات سخت

هرگاه که مطمئن نبودید درباره چه بنویسید، میتوانید انتخاب وحشتناکی را سر راه کاراکتر قرار دهید.

کاراکتر را در شرایطی که به نظر می‌رسد راه فراری وجود ندارد قرار دهید یا او را مجبور کنید بین دو چیزی که خیلی میخواهد یکی را انتخاب کند. کاراکتر خود را به گوشه زمین ببرید و واکنش او را ببینید

در زیر به برخی طرح واره‌های داستانی در مورد تصمیمات سخت اشاره می‌کنیم که میتوانید آنها را به داستان تبدیل کنید.

  1. کاراکتر شما که به دنبال کار است، با برخی از آگهی‌های کار تماس می‌گیرد. یکی از شغلهایی که درخواست می‌دهد سه برابر حقوق بیشتری نسبت به شغلهای دیگر می‌دهد و کاراکترتان وقتی این پیشنهاد را می‌شنود هیجان زده میشود.  تنها کاری که او باید انجام دهد جواب دادن به تلفن و بردن بسته‌هایی به نقاط مختلف شهر است. اما وقتی کارش را شروع می‌کنید به زودی سرنخ‌هایی را از کارهای غیرقانونی شرکت پیدا می‌کند و از خود می‌پرسد که چه بسته‌هایی را به اطراف شهر می‌برده است. آیا باید در مورد آنها تحقیق کند؟ یا اینکه چشمانش را ببندند و از بهترین شغلی که تا به حال داشته لذت ببرد.؟
    2- وقتی برادر کاراکترتان میمیرد، از کاراکترتان خواسته می‌شود تا حضانت دختر کوچک برادرش را به عهده بگیرد. کاراکتر شما عاشق برادرزاده خود است و احساس می‌کند باید از او مراقبت کند اما همسر او که هیچ گاه بچه نمیخواسته است با او مخالفت می‌کند. به نظر می‌رسد که کاراکتر شما باید بین بچه و ازدواجش یکی را انتخاب کند.

    3- کاراکترتان عاشق بیل است و وقتی رابطه‌اش با او تمام می‌شود دل شکسته می‌شود. بعد از یک سال درد و غم، با پاتریک قرار می‌گذارد. با آنکه احساساتی که نسبت به بیل داشته را به پاتریک ندارد، از بودن با او لذت می‌برد و دوباره شاد می‌شود. اما یک شب دیر وقت بیل به در خانه او می‌رود و  می‌گوید که دوست دارد دوباره با هم باشند. کاراکتر شما نمیداند چه کار کند…

    4- همسر کاراکتر شما به شدت مریض است. یک شیوه درمانی وجود دارد که ممکن است جان او را نجات دهد اما کاراکترتان نمیتواند پول آن را پرداخت کند. او به زدن بانک فکر می‌کند تا پول عمل را تهیه کند. او میداند که دزدی کردن اشتباه است اما به شدت میخواهد همسرش را نجات دهد.

    5- بعد از یک هفته قرار گذاشتن، دوست جدید کاراکتر شما به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. کاراکترتان فکر می‌کند که برای ازدواج خیلی زود است. آنها هنوز چیزهای زیادی در مورد یکدیگر نمی‌دانند اما وقتی اعتراضش را مطرح می‌کند دوستش می‌گوید که برایش اهمیتی ندارد. وقتی فرد جدید را پیدا کنید، میدانید که او همان فردی است که میخواهید با او باشید. کاراکتر شما نگران است که اگر پیشنهاد ازدواج را رد کند، دوست جدیدش رابطه را قطع کند. آیا او باید این ریسک را به جان بخرد؟

دیدگاهتان را بنویسید

Shopping cart

0
image/svg+xml

No products in the cart.

Continue Shopping