مالی نیلور فیلم نامه نویسف شاعر، کارگردان و طراح تئاتر است. او در این مقاله 5 اشتباه رایج در فیلم نامه نویسی را به اشتراک میگذارد و راه حلهایی برای برطرف کردن آنها ارائه میدهد.
- هدف کاراکتر تعریف نشده است
وقتی برای اولین بار کاراکتری را معرفی میکنیم، باید خواسته او را مشخص کنیم. این هدف، آغازگر داستان است و باید واضح و تعریف شده بوده و بتواند کاراکترتان را در طول داستان به جلو پیش ببرد. خواسته آنها میتواند مرتبط با تم داستان باشد. میتواند نشان دهنده نقطه ضعفی در آنها باشد. شاید آنها نیاز روان شناختی پنهانی دارند که در تضاد مستقیم با خواستهشان است. غالبا کاراکترها چیزی که میخواهند بدست نمیآورند، یا اگر بدست آورند، بدان خاطر بوده که مجبور به تغییر دادن خود یا از خودگذشتگی بودهاند. اما اگر هدفی نداشته باشند، آنگاه داستان اوج نمیگیرد. کاراکترها باید ما را در طول داستان به تکاپو بیاندازند. آنها تصمیماتی میگیرند و آن تصمیمات اعمالی را منجر میشوند. گویی که مدام حوادثی برایشان رقم میخورد اما – بخصوص در فیلمها – باید اجازه دهیم کاراکترها هدایتگر داستان باشند. آنها به دنبال چیزی هستند. و میخواهند بدستش آورند. این نکته را در هر صحنه به خاطر داشته باشید.
اگر کاراکترها هدف نداشته باشند، داستان اوج نمیگیرد.
- تم قدرتمندتر از کاراکتر است
افراد هنگام توصیف داستان بیشتر در مورد تم آن صحبت میکنند تا کاراکترها. آنها میگویند مضمون این داستان امید داشتن است. یا سلامت روانی یا چالشهای چند همسری. برای بازاریابی کردن بد نیست اما فیلم نامه شما درباره یک مفهوم نیست – درباره افراد است. وقتی درباره فیلمهای مورد علاقهمان صحبت میکنیم، ممکن است در مورد تم آن صحبت کنیم اما به احتمال زیاد بیشتر در مورد کاراکترها حرف میزنیم. اینکه بگوییم: « داستان درباره مرد خانواده دوست آرامی است که معلم شیمی است و متوجه میشود سرطان دارد و از پس هزینههای درمان بر نمیآید و برای همین با یکی از شاگردان قدیمیاش شروع به تهیه و فروش شیشه میکند » خیلی هیجان انگیزتر از آن است که بگوییم « داستان در مورد ترس، غرور و حد و مرزی است که برای مراقبت از خانواده زیرپا میگذاریم. » قبل از شروع فیلم نامه باید روی کاراکترها زیاد کار کنیم تا مطمئن شویم از نظر روانشناختی به اندازه کافی غنی هستند.
قبل از شروع فیلم نامه روی کاراکتر به خوبی کار کنید
- ریسکها بسیار پایین هستند
ما در برهه بخصوصی از زندگی کاراکترها با آنها روبه رو میشویم. در برههای که اتفاقی در آن در حال رخ دادن است نه برههای که در آن احساس رضایت مندی میکنند. ما غالبا کاراکترهایمان را به آسانی مرخص میکنیم – ممکن است خیلی سریعتر از حالت طبیعی برایشان راه حل پیدا کنیم. اگر عکس این کار را انجام دهیم برای مخاطب گیراتر خواهد بود. مشکلات بیشتری به آنها بدهید. تنها در تاریکترین و افسرده ترین شرایط است که کاراکترهای ما به جواب یا آزادیای که بدنبالش بودهاند، دست پیدا میکنند. کاراکتر شما باشید مسیری را پیدا کند که او را به سمت خطرکردن هدایت میکند … و شما باید وضعیت را برایش بدتر کنید. در هر چالش جدید، با یک تصمیم یا دوراهی روبه رو است و دیدن انتخابهای اوست که ما را علاقه مند نگه میدارد.
فقط در تاریکترین و تنهاترین لحظات است که کاراکترها پاسخی که به دنبالش هستند را پیدا میکنند
- به اندازه کافی درگیری وجود ندارد
این مورد در رابطه با مورد شماره 3 است اما به درگیریهای صحنه اشاره میکند. مفهوم درگیری در این مفهوم به خشونت و دعوای افراد سوء تعبیر میشود. درگیری میتواند کشمکش درونی باشد. همیشه به معنای درگیری مسلحانه نیست. اما هر صحنهای باید آن را دارا باشد
درگیری همیشه به معنای درگیری مسلحانه نیست
- هیچ کس تغییر نمیکند
خیلی مواقع در فیلم نامهها، به نظر نمیرسد شخصیت اصلی داستان چندان تغییر کند. این مورد معمولا در نتیجه عملکرد نادرست موارد ذکر شده در بالا بوجود میآید. اگر کاراکتری جالب، پویا و پیچیده دارید که واقعا به دنبال چیزی است، و در طول مسیرش با چالشهایی روبه رو میشود که او وادار به انتخابهای سخت میکند، کسی همیشه با خودش و دیگران درگیر است، بنابراین احتمالا در پایان داستان تغییر میکند. در سریالهای تلویزیونی کاراکترها ممکن است تا اخرین قسمت سریال تغییر نکنند. ممکن است تا آن لحظه فرصت برای تغییر کردن داشته باشند، اما نخواهند تغییر کنند. همین عامل، برنامه را به جلو میبرد. در فیلمها خط سیر کوتاهتر است زیرا با چارچوب زمانی متمرکزتری روبه رو هستیم. حتی ممکن است تغییر بعد از پایان فیلم ایجاد شود. اما اگر تا آن موقع اشارهای به آن نشود احتمالاً این سوال برای ما باقی خواهد ماند که همه اینها برای چه بوده است.
اگر شخصیتی جالب، پویا و پیچیده دارید ناگزیر باید در انتهای داستان تغییر کند.