در این مطلب قصد داریم به نحوه شروع داستان بپردازیم. در زیر به چند نمونه از آغازهای مناسب برای داستان اشاره میکنیم:
- کاراکتر از خواب بلند میشود
- کاراکتری که از پنجره بیرون را تماشا و به هوا فکر میکند
- کاراکتری که به چیدمان اتاق نگاه میکند و وسایل آن را از نظر میگذراند
- کاراکتری که با صدای بلند میگوید « این اتفاق نمیتونه بیفته »
- کاراکتری که در حالی که به آینه زل زده به زندگیاش، به قیافهاش، یا روزی که در پیش رو دارد فکر میکند.
- وقتی آن روز از خواب بلند شد هیچ گاه با خود فکر نمیکرد که پایان امروز چنین باشد.
مانند بقیه نویسندگان نباشید
نکتهای که در اینجا میخواهیم بر آن تاکید کنیم آن است بسیاری از آغازهای داستان بسیار تکراریاند. بنابراین اگر میخواهید از یکی از این موارد برای شروع داستان خود استفاده کنید آن را به شکلی غیر کلیشهای بنویسید.
آیا توجه کردهاید که تمام جملات آغازینی که در بالا بدان اشاره کردیم دارای کاراکتری هستند که نشسته و با خود فکر میکند؟ شخصی که این مطلب را مینویسد چه کاری انجام میدهد؟ نشسته و با خود فکر میکند. شاید برای همین است که این جملات به راحتی به ذهن نویسنده میرسد.
اینکه بار اول نوشته خوبی بنویسید مهم نیست
اینکه کاری را شروع کنید مهم است. تکمیل کردن پیش نویس اول مهم است. الهام معمولا مانند یک صاعقه به شما نمیزند اما اگر اجازه دهید تا در عمق جریان ریزش کلمات به ذهنتان غرق شوید اتفاق میافتد. معمولا تا زمانی که انتهای داستان را ننویسید متوجه نمیشوید که داستان چگونه باید آغاز شود. در آخر بعد از تکمیل پیش نویس اول و انجام بازبینی، متوجه میشوید که داستانتان از کجا باید آغاز شود.